۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲ - شیخ کمال الدین خجندی فرماید

نام آن لب بخط سبز بجائی دیدم
کاغذی یافتم و قند در و پیچیدم
در جواب آن

روی تقویم ز خط خوش مخفی دیدم
جامه روزی که نکو بود بقد ببریدم

بود دسمالچه چون وصله اندام کتان
حرمتش داشته بردیده و رو مالیدم

برکی پنج گزی بر سر خود بنهادم
قصه غصه دستار فرو پیچیدم

جامه کان نرسد بر قد و لایق نبود
بر تو پوشیده نماند که از او ببریدم

گفتم از میخ در ایجامه همه پاره شدی
گفت من رفتم و اینک عتبه بوسیدم

بود از پشتی سنجاب و سمور و قاقم
این که بر لشکر سرما زدم و کوشیدم

مخفی وصله زده خاص برویش قاری
پرده بر سر صد عیب نهان پوشیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱ - خواجه حافظ فرماید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳ - شیخ سعدی فرماید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.