۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱ - خواجو فرماید

یارب زباغ وصل نسیمی بمن رسان
وین خسته را بکام دل خویشتن رسان
در جواب آن

یارب تن مرا زکتان پیرهن رسان
جانست پیرهن زنوم جان بتن رسان

این آستین تیرز از یکدیگر جدا
ای درزی وصال تو با وربدن رسان

صوف مرا زحله ادریس ده صفا
وز مخفیم سلام ببرد یمن رسان

بوی چو عطر پیرهن یوسف ای نسیم
از خرقه رسول بویس قرن رسان

بند قبای غنچه بنفش از بنفشه دوز
والای آل لاله بچتر سمن رسان

تشریفها که برقد اشعار دوختم
آوازه اش بمحفل هر انجمن رسان

قاری باین لباس گلستان نو زگل
بند قباستان و بدوش چمن رسان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰ - خواجه عماد فرماید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲ - لاادری قائله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.