هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر به توصیف جایگاه و ارزش خود میپردازد. او از مواد و منسوجات گرانبها مانند ابریشم، پشم، و جواهرات سخن میگوید و خود را در مقام بالایی قرار میدهد. همچنین، اشارههایی به مکانهای معروف مانند چین، ماچین، و سمرقند دارد. در بخشی از شعر، مقایسههایی بین اقلام مختلف مانند کفش و کلاه، و همچنین تخت و تاج سلطنتی انجام میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم پیچیده و واژگان ادبی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به دانش ادبی و بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و جغرافیایی ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال نامفهوم باشد.
بخش ۳ - آغاز داستان
چنین خواندم از خط ابیارئی
که میخواندی نوبتی عارئی
که کمخاهمی کرد تعریف خویش
که بیشم بجاه از قماشات بیش
که از چین و ماچین فرازم علم
گهی از خطا و ختن دم زنم
در ابریشم چنگم اسرار بین
در اوتار او از من آثار بین
بپشتی شاهان منم چارقب
که دارد چنین اعتبار و نسب
مه و مهر روی کلاه منست
شفق شقه قدرو جاه منست
زنقشم خجل گشته ارژنک چین
گلستانم از رنک پر زیب بین
جواهر بجیبم رسانند باج
زر از کان فرستد بقیقم خراج
در اسرار چنگم شنیدی صدا
که اول کجا بودم اکنون کجا
بخا نبالغم گاه رایت زنند
سمرقندیم گاه نسبت کنند
رخوتی که بودند ابریشمیین
چه از پنبه و از کتان و کژین
لباسی که از جنس موئینه بود
قماشی که از نوع پشمینه بود
زپیچیدنی و ز پوشیدنی
زافکندنی و زگستردنی
بدادند با یکدیگر این قرار
که نبود سریری چوبی تا جدار
زافتادگی و زره قدرو جاه
همه کفش باشیم و او شه کلاه
همه رختها چون سپاه آمدند
کواکب صفت گرد ماه آمدند
یکی صندلی عاج و زآبنوس
بدش تخت وزرتاج وزردوزکوس
زخرمی و پوشی برش زیج بود
سطرلاب نیز ازنمکدان نمود
که سلطان کمخا نشاندن بتخت
چه روزی نکو باشد از فر بخت
که میخواندی نوبتی عارئی
که کمخاهمی کرد تعریف خویش
که بیشم بجاه از قماشات بیش
که از چین و ماچین فرازم علم
گهی از خطا و ختن دم زنم
در ابریشم چنگم اسرار بین
در اوتار او از من آثار بین
بپشتی شاهان منم چارقب
که دارد چنین اعتبار و نسب
مه و مهر روی کلاه منست
شفق شقه قدرو جاه منست
زنقشم خجل گشته ارژنک چین
گلستانم از رنک پر زیب بین
جواهر بجیبم رسانند باج
زر از کان فرستد بقیقم خراج
در اسرار چنگم شنیدی صدا
که اول کجا بودم اکنون کجا
بخا نبالغم گاه رایت زنند
سمرقندیم گاه نسبت کنند
رخوتی که بودند ابریشمیین
چه از پنبه و از کتان و کژین
لباسی که از جنس موئینه بود
قماشی که از نوع پشمینه بود
زپیچیدنی و ز پوشیدنی
زافکندنی و زگستردنی
بدادند با یکدیگر این قرار
که نبود سریری چوبی تا جدار
زافتادگی و زره قدرو جاه
همه کفش باشیم و او شه کلاه
همه رختها چون سپاه آمدند
کواکب صفت گرد ماه آمدند
یکی صندلی عاج و زآبنوس
بدش تخت وزرتاج وزردوزکوس
زخرمی و پوشی برش زیج بود
سطرلاب نیز ازنمکدان نمود
که سلطان کمخا نشاندن بتخت
چه روزی نکو باشد از فر بخت
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۲ - درنعت نبی علیه السلام
گوهر بعدی:بخش ۴ - بر تخت نشستن کمخا و هر یک را از جامها بشغل و عملی وابستن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.