۱۰۲ بار خوانده شده

بخش ۸ - در ایلچی فرستادن کمخا و باج از صوف و سقرلاط طلب کردن

چنین گفت ابیاری خسروی
که بشنو سخن چون تو شاه نوی

بسرپوش گفتند چیزی براز
نباید کشیدن چو میرز دراز

بباید فرستادن ایلچی برو
نباید نهاد این حدیثش برو

طلب کردن از صوف و ارمک خراج
گرفتن بضرب از سقرلاط باج

سری گر برآید رجیب خلاف
توهم دزد و دشمن بکین برشکاف

پسند آمدش اینسخن زود و گفت
که با جبه اش خرمی باد جفت

قبائی بایلچیگری خواستند
بنوروزی و چمته آراستند

فرستاده شد بهر تحصیل مال
بنزدیک صوف از برای منال

یکی میشد آهسته ایلچی براه
بدو کرد مدفون یزدی نگاه

چرا گفت نی چست تر میدوی
ببالای حجله مگر میروی

زقبرس بسوی خطاروی کرد
بدش ابلقی پوستین ره بورد

بمان ایلچی رخت اینجا براه
شنو قصه صوف و آن بارگاه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷ - تعرض کردن حبر با مخیل در مجلس کمخا
گوهر بعدی:بخش ۹ - در نشاندن صوف را بپادشاهی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.