۱۰۱ بار خوانده شده

بخش ۱۱ - در گریختن ایلچی از بند صوف

بهنگام خفتن یکی پیش بند
گریزاند ایلچی یلمه زبند

گرفتند پیراهنی در طریق
که باید بدادن بدست رفیق

بگفتا مرا خود نماندست جان
زدست شکنج ولت گازران

من از یلمه بودم همیشه بتنگ
گذشتی همی روز نامم بننگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۰ - در بند کردن قباکه بایلچیکری آمده بود و غضب نمودن
گوهر بعدی:بخش ۱۲ - مثل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.