۱۰۷ بار خوانده شده

بخش ۱۲ - مثل

چه خوش گفت درزی بیک جامه پوش
چو تشریفی میفکندش بدوش

که به در فراخی بمردن بسی
که جان پروراند بتنگی کسی

بشستن چه سودش دهد داوری
در اشنان ما جامه دیگری

بگفتندش اینقصه از فعل بد
مینداز چون رخت گرما زخود

که بس گربه بیدت اندر ازار
کنیم ارنگردد قبا آشکار

نه سوزن بد آخر قبائی چنین
که ناگه فرو رفت اندر زمین

هم آغوش و هم خفت او بوده است
بروزو بشب جفت او بوده است

بگفتا نه تنها مرا محرمیست
میان بندو دستار با خرمیست

باودسته کارد وابسته هم
تنها درین کشتنی نی منم

توازریسمانی که رفتی بچه
چرا خود نگیری بجرمش کله

دوصد ترسم ار بیش ازین میدهی
که کندست گیوه زپای تهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۱ - در گریختن ایلچی از بند صوف
گوهر بعدی:بخش ۱۳ - در چریک انداختن و لشکر آوردن از اطراف
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.