هوش مصنوعی: شاعر در این متن از بی‌صبری خود در راه فانی سخن می‌گوید و از خطابی که از حضرت به گوشش می‌رسد یاد می‌کند. او در جستجوی حقیقت، آفتابی را در جام شراب می‌بیند و دو عالم را در عمق دریا غرق شده می‌یابد. در نهایت، با رهایی از قید تن، روح و جان را در مشاع آفتاب و عدم می‌بیند.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۰

دوش می آمد بگوش جانم از حضرت خطاب
گفت بی صبری تو اندر راه فانی باشتاب

زین خبر چون ذره میکشتم بسر تا حضرتش
آفتابی دیدمش در کف یکی جام شراب

شیوه ی دیدم دو عالم در بن دریا غریق
هفت گردون بر سر آن بحر بی کشتی حباب

دید آن سلطان که من فانی شدم از خویشتن
گفت یکسان شو بمن ای بخت بیداری بخواب

آن زمان کز قید تن بر خواستم یکبارگی
همچو گنج آمد روان بنشست بر جان خراب

روح کوهی را و جان جمله ذرات را
ذره دیدم عدم اندر مشاع آفتاب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.