۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰

از پریشانی من گر خبری بود تو را
به من و حال دل من نظری بود تو را

زنده گردم ز لحد رقص کنان برخیزم
بعد مرگ ار به مزارم گذری بود تو را

به شبیه قد و رخسار بت من بودی
به سرای سروچمن گر قمری بود تو را

یا که چون طره او مشک ترت بود ثمر
یا خرامیدن و پای دگری بود تو را

دل چون آهن آن سیم بدن نرم شدی
اگر ای آه دل من اثری بودتو را

بخت خوابیده من چشم گشودی از خواب
ای شب هجر گر از پی سحری بود تورا

چون من خون شده دل بودبلند اقبالت
گر به دل عشق بت سیم بری بود تو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.