۱۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰

نه همی حسن چهره دارددوست
کآنچه حسن است درجهان با اوست

حسن دلبر نباشد از خط و خال
چه بری لذت از گل ار بی بوست

بد گر از اورسد نباشد بد
خوب رو بدهم ار کند نیکوست

قامت من که گشته خم چوهلال
نه ز پیری است بلکه ز آن ابروست

اینکه بینی چنینم آشفته
نه ز سودا بود کز آن گیسوست

زخم کز دوست خوشتر از مرهم
درد کز اوست بهتر از داروست

زلف اورا به شکل چوگان دید
که دل من به پیش اوچون گوست

چه غم از مویه گر چومو شده ام
هم میان نگار من چون موست

دل ز عشق رخش بلند اقبال
نکند گر کنندش از تن پوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.