۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۰

کجا طلعت مه چو روی توباشد
کجا نکهت گل چوبوی توباشد

نه کان بدخشان چو لعل تو دارد
نه خورشیدرخشان چوروی توباشد

چو دیدم که زلف تو شد همچو چوگان
همی خواهدم دل که گوی تو باشد

زند فاخته برسر سروکو کو
هم او در پی و جستجوی توباشد

به یک جرعه از پا در انداخت ما را
چه صهباست کاندر سبوی تو باشد

به شیرین کلامی شدم شهره از آن
که حرفم همه گفتگوی تو باشد

بلند این چنین گشته اقبالم از آن
که روی دل من به سوی تو باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.