۲۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۶

امروز عمر هم به فراق توشام شد
درانتظار زندگی ما حرام شد

ای ماه تا ز دیده من لایری شدی
دل لامکان ودیده مرا لاینام شد

مهر تو را ز خلق نهان داشتم ولی
افشا ز دردهجر به خاط وبه عام شد

چشمم گر از غم تونگرید عجب مدار
کز بس گریست خون دل من تمام شد

دید آن زمان که مرغ دلم زلف وخال تو
رفت از برای دانه گرفتار دام شد

جستم بهزلف تو دل گم گشته را زبس
گاهی مثال دال وگهی شکل لام شد

عنبر چودید زلف توفیروزه خط تو
فیروزه ات کنیزک وعنبر غلام شد

آخر بلنداقبال از وصل لعل تو
اندر غزل سرائی شیرین کلام شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.