۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۱

چه نعمتی است اگر یار یار ما می شد
قرار بخش دل بیقرار ما می شد

شدی خلاص دل ما ز ششدر غم و درد
اگر که خال رخ اودوچار مامی شد

به حال ما دلش ار سنگ بودمی شدآب
اگر کسی خبر ازروزگار ما می شد

به یاد عارض او سوی گلستان رفتیم
به هر گلی که رسیدیم خار ما می شد

زآه وناله نمودیم آن چنان کاری
که رعد وبرق به حیرت زکار ما می شد

به هر چمن که رسیدیم بسکه گرییدیم
ز خون دیده چمن لاله زار ما می شد

گرآن نگار برد نامی از بلند اقبال
همین بسی سبب افتخار ما می شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.