هوش مصنوعی: این شعر بیانگر آرزوی شاعر برای یاری و همراهی معشوق است که می‌تواند آرامش‌بخش دل بی‌قرار او باشد. شاعر از دردها و رنج‌های خود می‌گوید و آرزو می‌کند که معشوق از حال او آگاه شود و دلش برای او بسوزد. همچنین، او به یاد عارض معشوق به گلستان می‌رود و از تأثیر عشق و ناله‌های خود بر طبیعت سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۱۶۱

چه نعمتی است اگر یار یار ما می شد
قرار بخش دل بیقرار ما می شد

شدی خلاص دل ما ز ششدر غم و درد
اگر که خال رخ اودوچار مامی شد

به حال ما دلش ار سنگ بودمی شدآب
اگر کسی خبر ازروزگار ما می شد

به یاد عارض او سوی گلستان رفتیم
به هر گلی که رسیدیم خار ما می شد

زآه وناله نمودیم آن چنان کاری
که رعد وبرق به حیرت زکار ما می شد

به هر چمن که رسیدیم بسکه گرییدیم
ز خون دیده چمن لاله زار ما می شد

گرآن نگار برد نامی از بلند اقبال
همین بسی سبب افتخار ما می شد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.