هوش مصنوعی: این متن عاشقانه و عارفانه، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از خدا می‌خواهد که معشوق را عاشق خود کند، گاهی او را از خود دور سازد تا ارزشش را بداند، و گاهی نیز او را در چاه غم اسیر کند. شاعر از مستی و دلربایی معشوق سخن می‌گوید و آرزو می‌کند که معشوق از حال دل زار او آگاه شود. همچنین، شاعر از رنج فراق و آزار ناشی از آن می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه و عارفانه عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'چشم مست' و 'آشفته حال' ممکن است نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح داشته باشند.

شمارهٔ ۱۷۱

از خدا خواهم که چو من عاشق زارت کند
درکمند زلف دلداری گرفتارت کند

یوسف آسا سازدت گاهی به چاه غم اسیر
گه ز چه بیرونت آرد سوی بازارت کند

چشم مستی خواهم ازدستت رباید عقل وهوش
تا از این مستی که بر سر هست هشیارت کند

دلربائی از برت یا رب برد دل بی خبر
وز منوحال دل زارم خبر دارت کند

گه حجاب روکندموسازدت آشفته حال
گاه گیرد پرده ازرخ محو دیدارت کند

هر چه او گوید زراه عجز تصدیقش کنی
وآنچه توگوئی ز روی شوخی انکارت کند

تاب از جسمت رباید وافکند در زلف تو
خواب از چشمت برد وزخواب بیدارت کند

همچوزلفت در پریشانی مثل سازد تورا
موبه مو درعاشقی آگه ز اسرارت کند

نیستم راضی که بیمارت کند از چشم خویش
بلکه می خواهم که تا بر من پرستارت کند

آنچه کردی بر بلنداقبال آزار از فراق
گاهگاهی از فراق خویش آزارت کند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.