۱۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۶

چهر تو آتش است وزلفت دود
چشمم از دود توست اشک آلود

سر رزم که باشدت کز زلف
به بر وسر توراست جوشن وخود

ز آمد و رفتن تودلگیرم
کامدی دیر و رفتی از بر زود

جستم از عقل چاره ای به غمش
عشق ناگه به گوش من فرمود

عقل در کار خویش حیران است
کس بدین درد چاره ای ننمود

بارک الله ز عشق کز همت
در دولت به روی من بگشود

داد منصب مرا بلند اقبال
کرد از لطف خود مرا خشنود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.