۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۷

گهی که طره طرار او به تاب رود
ز دست من دل واز دل قرار و تاب رود

بگفت کز ره مهر آیمت شبی درخواب
بگفتمش که کجا چشم من به خواب رود

بگفتمی به منجم کی است وقت خسوف
بگفت آن بت مه رو چودرنقاب رود

شبیه زلف ورخ یار آیدم به نظر
به برج عقرب ومیزان چوآفتاب رود

مگر که گردش چشم توام دهد مستی
وگرنه پیش لبت نشئه از شراب رود

عجب مدار شود شهر اگر خراب از سیل
همی ز چشمه چشمم ز بسکه آب رود

رواست نالد اگر روز وشب بلند اقبال
ز بس که از تو به او جور بی حساب رود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.