۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۱

سر بزن از زلف اگر خواهی که دلبرتر شود
شمع هم روشن تر آید هر زمان بی سر شود

دلبری چیز دیگر داردنه هر خوش منظری
چشم وابروئی نکو دارد توان دلبر شود

ای بت عابد فریب ای آفت صبر وشکیب
چهره بنما تا هر آنکس بیندت کافر شود

گشته ام از همت عشق رخت رشک فلک
بسکه هر شب دامنم ازاشک پراختر شود

هر شبی درخواب بینم زلف مشکین تو را
بسترم خوشبوی تر از طبله عنبر شود

یا بده صبری که دیگر طاقت دوری نماند
یا بفرما تا که جان زارم از تن در شود

بیش ازین مپسند درهجرت بلند اقبال را
در قفس افتاده همچون طایر بی پر شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.