هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد دوری معشوق و عشق بیپایان خود میگوید. او صبر را بیفایده میداند و تنها چاره را مرگ میپندارد. اشتیاق دیدار معشوق چنان شدید است که حتی در قبر نیز آرام ندارد. شاعر تأکید میکند که فارغ از دین و مذهب، عاشق معشوق است و از جبر و بخت بد در عشق شکایت دارد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مضامین عاشقانه عمیق و گاه ناامیدانه است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند مرگ و جبر ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۲۲۹
تا به کی از دوری روی تو باید کرد صبر
شد فغانم رعد وآهم برق وچشمم ز اشک ابر
نیست جز مردن مرا دیگر علاجی از طبیب
چاره درد دلم را رو مده داروی صبر
زنده گردم خیزم از جا وکفن درم ز شوق
گر کسی نام تو را تلقین من گوید بهقبر
اینقدر دانم که هستم عاشق رخسار تو
خواه خوانندم مسلمان خواه ترسا خواه گبر
از مکافات عمل غافل مشوبیمار شد
بر دل من چشم خونخوار تو از بس کردجبر
گفتی ار خواهی وصالم در فراقم صبر کن
در دل تنگ بلند اقبال نبود جای صبر
شد فغانم رعد وآهم برق وچشمم ز اشک ابر
نیست جز مردن مرا دیگر علاجی از طبیب
چاره درد دلم را رو مده داروی صبر
زنده گردم خیزم از جا وکفن درم ز شوق
گر کسی نام تو را تلقین من گوید بهقبر
اینقدر دانم که هستم عاشق رخسار تو
خواه خوانندم مسلمان خواه ترسا خواه گبر
از مکافات عمل غافل مشوبیمار شد
بر دل من چشم خونخوار تو از بس کردجبر
گفتی ار خواهی وصالم در فراقم صبر کن
در دل تنگ بلند اقبال نبود جای صبر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.