هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و دل‌آزاری‌های معشوق می‌نالد و بیان می‌کند که هیچ کس مانند معشوق او نیست و دلش را به دیگری نمی‌سپارد. او از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند و دلش را نبرد. همچنین، شاعر از بیماری دلش به دلیل نگاه معشوق سخن می‌گوید و از ساقی می‌خواهد که با باده‌اش او را تسکین دهد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۲۳۰

هر زمان بر دل ما می کنی آزار دگر
جز دل آزاری ما نیست توراکار دگر

نتوان داد زآزار تودل را تسکین
نتوانم که دهم دل به دل آزار دگر

گلرخی غنچه لبی سروقدی سنبل موی
با وجود تو ندارم سر گلزار دگر

هست درشهر چو من عاشق دلداده بسی
نیست در دهر ولی همچو تو دلدار دگر

نظری کردی و دین ودلم از کف بردی
کن به حال من بی دین نظری بار دگر

بده از لعل لبت بوسی وبستان دل وجان
مده این گوهر خود را به خریدار دگر

شد ز بیماری چشم تو دل من بیمار
به جز از چشم توام نیست پرستاردگر

مرحمت بین که پرستار دلم شد چشمش
گشته بیمار پرستار به بیمار دگر

تا رود از دلم اندوه به یاد رخ دوست
ساقی از باده بده ساغر سرشار دگر

چومن آنکس که وفا دار و بلنداقبال است
نکند روز ز در یار به دربار دگر
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.