۱۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۱

ای نگار سیم تن ای بی وفای سنگدل
چون دهان خود مرا تا چند داری تنگدل

ای می لعل لبت زنگ دل ما را ببر
زآنکه افتاده است از هجرت مرا در زنگ دل

از نگاهی آهوی چشم تو از چنگش برد
گر ببیند شیر گردون را بود در چنگ دل

من بر آن بودم که دیگر دل به کس ندهم ولی
بردناگه از کفم آن ترک شوخ و شنگ دل

چون بلنداقبال گردد درجهان آسوده حال
هر که را آسوده گشت از فکرنام وننگ دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.