هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از غم، حسرت و ناامیدی در عشق و زندگی سخن میگوید. شاعر از بیهودگی عشق، مستی و گذر عمر مینالد و بیان میکند که در این دنیا هیچ دلبری را ندیده که دل نبرده باشد. همچنین، او از بیثباتی اقبال و ناپایداری لذات دنیوی سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه همراه با غم و ناامیدی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسبتر است. همچنین، برخی از مفاهیم مانند مرگ و ناپایداری زندگی ممکن است برای کودکان سنگین باشد.
شمارهٔ ۲۸۴
مرا به جز غم وحسرت ز عشق یار چه حاصل
به غیر حیرت و غفلت به روزگار چه حاصل
تو رابه نشئه هستی به غیر مرگ چه صرفه
بود ز باده و مستی به جز خمار چه حاصل
گرفتم این که سپردم به دست لاله رخان دل
سوای خون دل و چشم اشکبار چه حاصل
در این دیار ندیدیم دلبری که برد دل
دگر توقف ما اندر این دیار چه حاصل
کسی که سال و مه عمر اوست بهمن ودی مه
چو فرودین رسد وفصل نوبهار چه حاصل
خزان هوا وتماشای باغ داده چه لذت
چو رفت گل ز گلستان ز سیر خار چه حاصل
هر آنکه آمده اقبال او بلندبه عالم
نباشد ارچومن خسته خاکسار چه حاصل
به غیر حیرت و غفلت به روزگار چه حاصل
تو رابه نشئه هستی به غیر مرگ چه صرفه
بود ز باده و مستی به جز خمار چه حاصل
گرفتم این که سپردم به دست لاله رخان دل
سوای خون دل و چشم اشکبار چه حاصل
در این دیار ندیدیم دلبری که برد دل
دگر توقف ما اندر این دیار چه حاصل
کسی که سال و مه عمر اوست بهمن ودی مه
چو فرودین رسد وفصل نوبهار چه حاصل
خزان هوا وتماشای باغ داده چه لذت
چو رفت گل ز گلستان ز سیر خار چه حاصل
هر آنکه آمده اقبال او بلندبه عالم
نباشد ارچومن خسته خاکسار چه حاصل
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.