هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد فراق و عشق بی‌پاسخ است. شاعر از جدایی و نبود معشوق رنج می‌برد و با وجود این درد، همچنان عاشق و وفادار است. او از روزگار شکایت دارد و احساس می‌کند در قفس دنیا گرفتار شده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عشق و فراق، همچنین استفاده از استعاره‌های عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. این متن برای کسانی مناسب است که تجربه‌های عاطفی بیشتری دارند.

شمارهٔ ۳۰۲

خراب کرد فراق رخ تو بنیادم
روا بود که کنی از وصالت آبادم

به هر لباس کنی جلوه هستمت عاشق
که دل به عشق تو درعالم ازل دادم

اگر به صورت لیلی شوی چو مجنونم
وگر به جلوه شیرین شوی چوفرهادم

وصال وهجر تودرپیش من بود یکسان
به دوستی که نه از این غمین نه ز آن شادم

مرا توروز وشب اندر برابر نظری
ز قیدنیک وبد و وصل وهجرت آزادم

دلم ز عشق توپر آتش است و دیده پر آب
شوم چوخاک پس از مرگ وچون بردبادم

دل ار که راه به دل دار از چه روعمری است
نه یاد کرده ای از من نه رفتی از یادم

فراز شاخه طوبی بدم بلند اقبال
چه شد که در قفس این جهان درافتادم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.