هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از تلاش‌های بی‌ثمر خود برای رسیدن به معشوق و دردهای عاطفی که متحمل شده، یاد می‌کند. با وجود هشدار دیگران درباره بی‌درمان بودن دردش، او درمان خود را در لب‌های معشوق می‌یابد و عشق را تا حد ترک جان و دل پیش می‌برد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاطفی عمیق و پیچیده است که درک آن‌ها ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات مانند رنج و درد عشق نیاز به بلوغ فکری برای درک مناسب دارد.

شمارهٔ ۳۰۳

دست درحلقه آن زلف پریشان کردم
هر چه دل بود در آنبی سروسامان کردم

گرچه هر حلقه آن زلف چو ثعبانی بود
پنجه بی واهمه در پنجه ثعبان کردم

دامن من به مثل کان بدخشان گردید
بسکه خون جگر از دیده به دامان کردم

دست من خسته شد از بس به گریبان زد چاک
یادهرگه که از آنچاک گریبان کردم

همه گفتند که درد تو ندارد درمان
درد خود را ز لب لعل تودرمان کردم

گشته ثابت به حکیمان که بود جوهر فرد
در وجودش ز دهان توچو برهان کردم

قدسیان نام نهادند بلنداقبالم
در ره عشق تو تا ترک دل و جان کردم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.