۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۲

یک یار وفادار دراین شهر ندیدیم
وز گلشن این دهر به جز خار نچیدیم

از سفره این بزم به جز زهر نخوردیم
وز ساغر این عیش به جز غم نچشیدیم

دل کندزما یار ودل از یار نکندیم
برید زما مهر وازاوما نبردیم

هرکس که ستم کرد به ما ناله نکردیم
دیدیم بدو پرده کس را ندردیدیم

تا دیده ما دید ندیدیم به جز دوست
جز قصه حسن رخش از کس نشنیدیم

ای یار چه کردیم که کندی پرما را
از بامتوبربام دگر کس نپریدیم

ز اقبال بلندی که به ما داده خداوند
جز بار بتان بار کسی را نکشیدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.