۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶۷

ای پادشاه خوبان رحمی بر این گدا کن
از مکرمت دلم را از قید غم رها کن

من خسته وغریبم شددردو غم نصیبم
گفتی که من طبیبم درد مرا دوا کن

ما را نبود گاهی جز درگهت پناهی
از مرحمتنگاهی گاهی به سوی ما کن

با مهر وبا وفائی با هر دل آشنایی
از ما چرا جدائی دوری مکن صفا کن

تاج سر شهانی سطان انس وجانی
از ما چرا نهانی چشمی به ما عطا کن

در راهت از دل وجان باید نمودقربان
از من بیا وبستان این هر دو را فدا کن

اقبال ما بلند است فیروز وارجمنداست
این جمله ریشخنداست او را تو با بها کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.