هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و درد ناشی از آن سخن میگوید. او از سوختن دل و جان خود در آتش عشق، ریختن خون دل از چشمهایش و غم عالمگیر میگوید. همچنین از یار و زلف او یاد میکند و از ستمهای او شکایت دارد. شاعر حتی از بهشت و حور و قصور نیز میگذرد و نشان میدهد که هیچ اندیشهای از تیر قضا ندارد.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و غمانگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد.
شمارهٔ ۳۸۰
آتشی عشق زد به خرمن من
که دل وجان بسوخت درتن من
خون دل بسکه ریختم از چشم
لاله زاری شده است دامن من
غم عالم گرفته جا گوئی
دردل همچو چشم سوزن من
نیست اندیشه ام ز تیر قضا
شود از زلف یار جوشن من
بگذرم از بهشت وحور وقصور
گر به کویش دهند مسکن من
بار یار است ویار اغیار است
دوست با دشمن است ودشمن من
خط به گرد رخش امید آوخ
که خزان برد ره به گلشن من
زلف را حلقه حلقه چون زنجیر
کرده گویا برای گردن من
برد دل از کف بلند اقبال
آن ستم پیشه ترک رهزن من
که دل وجان بسوخت درتن من
خون دل بسکه ریختم از چشم
لاله زاری شده است دامن من
غم عالم گرفته جا گوئی
دردل همچو چشم سوزن من
نیست اندیشه ام ز تیر قضا
شود از زلف یار جوشن من
بگذرم از بهشت وحور وقصور
گر به کویش دهند مسکن من
بار یار است ویار اغیار است
دوست با دشمن است ودشمن من
خط به گرد رخش امید آوخ
که خزان برد ره به گلشن من
زلف را حلقه حلقه چون زنجیر
کرده گویا برای گردن من
برد دل از کف بلند اقبال
آن ستم پیشه ترک رهزن من
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.