۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۷

گردش چشم تو مستم کرده
لعل تو باده پرستم کرده

سرگرانی به من از بسکه رقیب
پیش تو شکوه ز دستم کرده

چه کنم من که چو ماهی ماهی
صید در زلف چوشستم کرده

نیستم عاشق امروزی یار
عاشق از روز الستم کرده

دوریت کرد مرا نیست ولی
باز دیدار تو هستم کرده

ترک چشم تو ز مژگان سپهی
تربیت بهر شکستم کرده

داشت از تو بلنداقبالی
لیک هجران تو پستم کرده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.