۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۶

دلبر ما را به حال ما اگر بود التفاتی
می شدی حاصل ز بندغم دل ما را نجاتی

معنی این را بگویم تا بدانی هجر و وصل است
اینکه می گویند می باشد مماتی وحیاتی

شاه شطرنج ار بشد پیش رخت مات این عجب تر
بی رخش من در شط رنج و غمم چون شاه ماتی

در برم خون گشته دل زآنرو عزیز آمد که دارد
از دهان و لعل یار از رنگ و از تنگی صفاتی

نه کسی درچین چوزلفت دیده مشکی عنبرین بو
نه کسی درمصر چون لعل توروح افزا نباتی

آینه قدرت نمای کیست این جسم چو روحت
چون تودر عالم ندیدم خوش سرشت وپاک ذاتی

چشم مستت درخمار افکنده ما را جامی از می
بر سرلعلت بده از عنبرین خطت براتی

چون توئی دارد بلنداقبال تا حالش چه گردد
داشت حافظ هم به عهد خویشتن شاخ نباتی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.