۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴۸

ای دوست که ترک دوستان کردی
تاچندبه کام دشمنان گردی

ازما ز چه بی گنه برنجیدی
آخر ز چه بی سبب بیازردی

هرگز لطفی به ما نفرمودی
گاهی یادی ز ما نیاوردی

از طره وخال خودپی صیدم
افشاندی دانه دام گستردی

گفتم دهن تو کونگفتی هیچ
گفتا که مرا به هیچ بشمردی

تو مونس جسم وراحت جانی
تومرهم زخم و داروی دردی

مهرت رود از دلم رود هر گاه
شوری ز نمک ز زعفران زردی

انکار مکن که از لب لعلت
پیداست که خون عاشقان خوردی

پیوسته به عشق تو دلم من چون
آتش با گرمی آب با سردی

برجور نگار ای بلند اقبال
کردی غلط ار به جز وفا کردی

کس در قدم نگار دلبندش
گر جان ندهد بوی ز نامردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.