هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از دوری معشوق و تأثیر عمیق این دوری بر دل و جان خود می‌گوید. او بیان می‌کند که معشوق از نظرها پنهان شده و هر کس که او را دیده، دل و جان خود را از دست داده است. شاعر همچنین اشاره می‌کند که معشوق محرم اسرار دل پیر و جوان شده و تنها اوست که می‌تواند دردهای دل را شنود. در نهایت، شاعر از مهربانی معشوق و تأثیر آن بر اقبال خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانه عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۵۱

تاکس نبیندت ز نظرها نهان شدی
تا پی کسی سویت نبرد لامکان شدی

نبود تو را مکان و گرفتی به دل قرار
گشتی زما نهان وبه هر سوعیان شدی

هر کس که داشت جان ودلی بردی از کفش
از بس همی بلای دل وخصم جان شدی

ما درددل به جز تونگوئیم پیش کس
زیرا که محرم دل پیر وجوان شدی

ناگفته دادی آنچه دلم داشت آرزو
ای غائب از نظر چه عجب غیب دان شدی

بودی هر آنچه بودی وهستی وجز تو نیست
گفتم بسی غلط که چنین یا چنان شدی

اقبال ما که گشته چنین در جهان بلند
زآنروبود که بادل ما مهربان شدی
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.