۱۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۳

گفتم ای عشق ده مرا پندی
گفت ازعقل شوبری چندی

گفتمش با شکسته دل چکنم
گفت او را بده به دلبندی

شد تنم همچو کاه و یار از غم
بار من کرده کوه الوندی

نبرد نام کس دگر ز نبات
زند آن شوخ اگر شکر خندی

«گر به تیغم برند بنداز بند»
به کسم نیست جز تو پیوندی

مادر ار حورشد پدر غلمان
که نیارند چون تو فرزندی

گر که خواهی شوی بلنداقبال
گوش کن پند هر خردمندی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.