۹۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۶

برقع ز رخ گشودی دل ازکفم ربودی
چون دل ربودی ازمن خود رو نهان نمودی

ای سرو قد مه رورفتی به حرف بدگو
هر کس هر آنچه بد گفت در حق من شنودی

از بردباری من جور توبیشتر شد
برمهرم آنچه افزود بر قهر خود فزودی

بامن جفایت ار هست از بهر آزمایش
اندر وفا مگر نه صدبارم آزمودی

یک دم نشد که چون دل اندر برم نشینی
اما به پیش اغیار شب تا سحر غنودی

روز ازل که دادم در عاشقی دل ازکف
هم عاشقم تو کردی هم دلبرم تو بودی

گشتم بلنداقبال فرخنده فال وخوشحال
ز آئینه دلم چون زنگ هوس زودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.