۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۶

میان دلبران باشد مرا یک یار عیاری
که جز او با کس دیگر مرا نبودسرو کاری

کس ازتاتار وتبت مشک اگر آرد خطا باشد
که اندر چین هر تاری ز زلفش هست تاتاری

که گوید چشم مستش دل برد از دست هشیاران
به عهد چشم مستش کس مگردیده است هشیاری

به هرجا هست بیماری پرستارش شود مردم
دل من را پرستاری نماید چشم بیماری

رخت راماه می خوانم قدت را سرو می گفتم
گر آن را بود گفتاری گر این می داشت رفتاری

ز زلف مشک افشانت گره بگشود چون شانه
دکان را بست در هر جا که دکان داشت عطاری

به حسن ار نیست اندر خیل خوبان چون تو یک دلبر
ز عشقت چون بلنداقبال بی دل هست بسیاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.