هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از دردها و آرزوهای خود سخن می‌گوید. او از بی‌قراری دل، عشق به یار، نبود رفیق محرم، و امید به لطف خداوند صحبت می‌کند. همچنین، از زیبایی‌های طبیعت و نمادهای عرفانی مانند شمع، یوسف، و سلیمان نیز استفاده شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و ادبی نیاز به دانش پیش‌زمینه دارد.

شمارهٔ ۴۸۹

چون پریشانی به زلف یار دارد عالمی
در پریشانی دل ما زآن نمی آرد غمی

گر کسی بر هر چه یزدان داده روزی قانع است
کی کجا منت کشد هرگز ز جود حاتمی

من به دل گفتم سخن شد شهره در هر انجمن
ای دریغا نیست در عالم رفیق محرمی

چشم گریانست کس باشد به روز ار مونسی
شمع سوزان است و بس دارم به شب گر همدمی

جز تو نبود کس اگر ظاهر شود یوسف رخی
آن توئی وبس بود در دهر اگر عیسی دمی

پادشاهانند در عالم بسی با تاج وتخت
آن سلیمان زمان باشد که داردخاتمی

چشمت ار دارد ز مژگان لشکر افراسیاب
هم مرا باشد بحمدالله دل چون رستمی

می کند ناسور زخم ار بشنود بوئی ز مشک
مشک زلفت زخم دل را گشته نیکومرهمی

ابر چون چشم بلنداقبال گرید کی کجا
چون نماید خودنمایی پیش دریا شبنمی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.