۱۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۹۸

ز آتشین رخ آتشم تا کی به خرمن می زنی
خرمنم را سوختی تا چند دامن می زنی

پادشاه کشور حسنی برای نظم وملک
زلف را تا سرکشی کرده است گردن می زنی

دل دهانت را دلیل نقطه موهوم گفت
گفتمش داری یقین یا حرفی از ظن می زنی

چاک زخم تیغ ابرویت پذیرد کی رفو
بر دل از مژگان مرا بیهوده سوزن می زنی

از ملاحت سفره بر لیلا وعذرا می کنی
وز لطافت طعنه بر شیرین ار من می زنی

در بیابان دزد اگر ره می زند در تیره شب
تو میان انجمن در روز روشن می زنی

غازیان حفظ تن از پیکان به جوشن می کنند
توبه دل پیکانم از زلف چو جوشن می زنی

ای بلنداقبال گردد نرم کی آن سخت دل
مشت را بیهوده بر سندان آهن می زنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.