۱۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۰

بت پرستی می کنم جا در کلیسا گر کنی
کعبه خواهد شد کلیسا منزل آنجا گر کنی

از رخ زیبا ید بیضای موسی باشدت
نی عجب از لب هم اعجزا مسیحا گر کنی

زاهد از روز قیامت کی دیگر گوید سخن
از قد وقامت قیامت را تو بر پا گر کنی

غارت دل میکنی ناخورده می از چهر خویش
چون کنی رخساره را گلگون ز صهبا گر کنی

از طبیبان کی دگر منت کشم در روزگار
از لبان خویش دردم را مداوا گر کنی

خوی را ای دل به شمع عارضش پروانه کن
نیستی در عاشقی مردان پروا گر کنی

همچومن شاید بلند اقبال گردی در جهان
ازجهان واله آن ترک تمنا گر کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.