۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰۴

نظر در آینه کن تا جمال خویش ببینی
ز حسن خود شوی آگه به روز من بنشینی

عدوی پیر وجوانی بلای تاب وتوانی
به جلوه دشمن جانی به عشوه آفت دینی

میان ماه وفلک با تو هیچ فرق ندیدم
جز اینکه اوست مه اسمان تو ماه زمینی

بگوکه مشک ازین پس کسی به فارس نیارد
که تو به هر خم گیسو هزار تبت و چینی

بدادمت دل وگفتم نگاهداری از او کن
زدی شکستیش آخر مرا گمان که امینی

دگر به حور و به غلمان نگاه می نکند کس
تو را هر آنکه ببیند که در بهشت برینی

دلا اگر شده اقبال تو بلند به عالم
پس از برای چه دایم شکسته بال و غمینی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.