۱۵۸ بار خوانده شده

بخش ۸ - رفتن بلبل به گلشن برای دیدن گل

چو آشفته بلبل شد از گل خبر
که در باغ بنشسته با کر و فر

روان بی تأمل سوی باغ شد
ولی با دلی پرغم و داغ شد

که از روی گل سخت شرمنده بود
چو درهجر اوتا کنون زنده بود

نظر کرد بلبل چو بر روی گل
چو شدسرخوش ومست از بوی گل

دلش ز آتش عشق درجوش شد
به پای گل افتاد وبیهوش شد

چو بعد از زمانی بهوش آمداو
به گل گفت ای یار پاکیزه رو

مرا دیده روشن به دیدار توست
صفای گلستان ز رخسار توست

کجا بودی ای مرهم ریش من
قرار دل پر ز تشویش من

کجا بودی ای راحت جان من
که گلزار شد بی تو زندان من

بلی همچو زندان بود گلستان
اگر گلعذاری نباشد در آن

خوشا آنکه فارغ شد از درد هجر
ز رخسار او پاک شد گرد هجر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷ - شکرگذاری بلبل از آمدن گل
گوهر بعدی:بخش ۹ - احوال پرسی گل از بلبل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.