۹۳ بار خوانده شده

بخش ۲۰ - نصیحت کردن تاک به بلبل

به بلبل نصیحت کنان گفت تاک
که گشتم ز کار تو اندوهناک

صفای گلستان ما ازگل است
گلستان ما را بها از گل است

گل امروز زیب گلستان بود
گل ار نیست عیب گلستان بود

چرا فاخته زد چنین گول تو
چرا اندر این راه شد غول تو

بود فاخته از دل ودیده کور
نمی باشد او را شعیری شعور

نمی بیند او سرو خود را به باغ
که کو کو همی می زند در سراغ

تو گر عاشقی کور شو ازنظر
توگرعاشقی لال می باش و کر

تو گرعاشقی محو دیدار باش
توگر عاشقی نقش دیوار باش

ندانسته ای این که هر بی ادب
رسد هر دم از درد جانش به لب

چرا بی ادب باشی و یاوه گو
فضولی نمائی چرا پیش او

توکردی به گل از چه چون وچرا
کنون من چه گویم در این ماجرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۹ - شرح حال گفتن بلبل به تاک
گوهر بعدی:بخش ۲۱ - شفیع کردن بلبل تاک را نزد گل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.