هوش مصنوعی:
این شعر از صابر اصفهانی، به بیان رابطهی عمیق و هماهنگ بین دو نفر میپردازد که مانند تن و جان به هم پیوسته بودند. شاعر از روزهای خوش گذشته یاد میکند و از جدایی و فاصلهای که اکنون بین آنها افتاده، اظهار تأسف میکند. او همچنین به زیباییهای طبیعت و رازهای ازل اشاره میکند و در پایان، از همخوانی خواجه و خواجو در غزل، ابراز شادی میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
شمارهٔ ۳۹
خرم آنروز، که بودیم من و او باهم
کرده بودیم بسان تن و جان خو با هم
در میان من و او بود اگر فاصله ای
اینقدر بود که بین گره و مو با هم
گر نه از سرو قد دوست نشان می جویند
پس چرا فاختگانند بکو کو با هم؟
چه زیان داشت گر از روز ازل میکردیم
عدل را پیشه بمانند ترازو با هم؟
دور شود ور ز بزمی که در آن بنشینند
دو سخن چین بداندیش جفا جو با هم
هر گلی راز ازل رنگی و بوئی دادند
گر چه هر لحظه خورند آب زیک جو با هم
(صابر)! از فرط شعف دست برافشان؛ که شدند
شاد زین طرفه غزل (خواجه) و (خواجو) با هم
کرده بودیم بسان تن و جان خو با هم
در میان من و او بود اگر فاصله ای
اینقدر بود که بین گره و مو با هم
گر نه از سرو قد دوست نشان می جویند
پس چرا فاختگانند بکو کو با هم؟
چه زیان داشت گر از روز ازل میکردیم
عدل را پیشه بمانند ترازو با هم؟
دور شود ور ز بزمی که در آن بنشینند
دو سخن چین بداندیش جفا جو با هم
هر گلی راز ازل رنگی و بوئی دادند
گر چه هر لحظه خورند آب زیک جو با هم
(صابر)! از فرط شعف دست برافشان؛ که شدند
شاد زین طرفه غزل (خواجه) و (خواجو) با هم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.