۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳

صلح در هر جا نهد پا، میرود جنگ از میان
نام هر جا حکمفرما شد، رود ننگ از میان

نفس، کم کم رهزن دینت شود، او را بکش
دزد، خرمن را برد یک چنگ یک چنگ از میان

گر تو در غفلت نباشی، کی شوی مغلوب نفس؟
میش غافل را برد گرگ قوی چنگ از میان

در گلستانیکه یک گل لاله وش باشد دورنگ
میرود حیثیت گلهای یک رنگ از میان

روی یار ار طالبی، دل از کدورت پاکدار
رفته رفته میبرد آئینه را زنگ از میان

هر که را گفتم که با من رو می روم است این
عاقبت دیدم برآمد زنگی زنگ از میان

گر نمی‌خواند این غزل (صابر) میان انجمن
خلق می‌گفتند: دیگر رفته فرهنگ از میان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.