هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از بیوفایی و بیاعتنایی انسانها در دوران معاصر شکایت میکند و اظهار میدارد که در این زمانه، کسی برای دیگری ارزشی قائل نیست و وفاداری معنایی ندارد. او از جفاهای دیگران مینالد و توصیه میکند که نباید به وعدههای دیگران اعتماد کرد یا انتظار کمک از آنها داشت.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق اجتماعی و عاطفی مانند ناامیدی، بیوفایی و انتقاد از رفتارهای انسانی است که درک آنها برای سنین پایینتر دشوار بوده و ممکن است مناسب نباشد.
شمارهٔ ۴۵
در این زمانه نخواهم شد آشنای کسی
چرا که رنگ ندارد برم حنای کسی
در آن دیار، که کس تب برای کس نکند
دگر چگونه توان مرد از برای کسی؟
کنون که نیست وفا در نهاد نوع بشر
مباش منتظر وعده ی وفای کسی
گرت هواست که چینی گلی ز باغ مراد
رضا مشو که رود خار غم بپای کسی
از این سپس نتوان گفت (صابرم)، صابر
کسی بود، که نمینالد از جفای کسی
چرا که رنگ ندارد برم حنای کسی
در آن دیار، که کس تب برای کس نکند
دگر چگونه توان مرد از برای کسی؟
کنون که نیست وفا در نهاد نوع بشر
مباش منتظر وعده ی وفای کسی
گرت هواست که چینی گلی ز باغ مراد
رضا مشو که رود خار غم بپای کسی
از این سپس نتوان گفت (صابرم)، صابر
کسی بود، که نمینالد از جفای کسی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.