۱۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵

در این زمانه نخواهم شد آشنای کسی
چرا که رنگ ندارد برم حنای کسی

در آن دیار، که کس تب برای کس نکند
دگر چگونه توان مرد از برای کسی؟

کنون که نیست وفا در نهاد نوع بشر
مباش منتظر وعده ی وفای کسی

گرت هواست که چینی گلی ز باغ مراد
رضا مشو که رود خار غم بپای کسی

از این سپس نتوان گفت (صابرم)، صابر
کسی بود، که نمینالد از جفای کسی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.