۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

خوش همی غلتد به رویش طرهٔ پر پیچ و تاب
گر ندیدستی ببین هندو به دوش آفتاب

دوش در خواب من آمد چشم خواب آلود دوست
وین عجب در خواب بودم خواب می دیدم به خواب

شب چو می گریم به یاد رنگ و بوی عارضت
می دهد از خشت بالینم سحر بوی گلاب

چشم شهلای توام آتش به جان افروختند
ترک مست است این مگر کز دل همی جوید کباب

آب چشم و آتش دل بیقرارم کرده اند
چاره ای مطرب بگو، ساقی «بده جام شراب»

با نگاه مطرب و ساقی بر آن عهدم هنوز
بر نخیزم روز محشر جز به آواز رباب

چشم گریان «وفایی» بین و عکس زلف و رو
سنبل و گلدسته ای بربسته از یک قطره آب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.