۱۱۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰

ای فتنهٔ عالم به نگاه! این چه جمال است؟
کز وصف جمال تو زبانم همه لال است!

جانا دل من سوخت ز داغ لبت، آخر:
تا کی دل من تشنه ی این آب زلال است

بگذار که قربان شوم این شمع رخت را
در مذهب ما سوزش پروانه وصال است

ما را هوس وصل لب و زلف تو هیهات!
عمر خضر و آب بقا، فکر محال است!

این طلعت زیبای ترا مه نتوان گفت
کاین ثابت و آن سوخته ی برق زوال است

«شاید به دمم فاتحه ای عین کمال است
کس ماه ندیده است که در عین کمال است»

دور از تو چنان زار و نزار است «وفایی»
گویی که زمهجوری خورشید هلال است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.