۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۰

در ازل سنبل گیسوی ترا شانه زدند
رقم شیفتگی بر من دیوانه زدند

من ازان روز خرابم که به خلوت گه حسن
سرمه ی ناز بر آن نرگس مستانه زدند

قبله ی راهب صد ساله شد از معجزه ات
شکل ابروی تو چون بر در میخانه زدند

غمزه آرام مرا در سیه زلف ربود
کاروان را به شب آن نرگس مستانه زدند

آب شمع رخ تو زلف شب آراست ولی
آتشی بود که در هستی پروانه زدند

خاک شو گر طلب پرتو انوار کنی
جالب آن است که این فیض به ویرانه زدند

زاهد از باده کشی منع «وفایی» چه کنی؟
کز ازل آب و گلش بر در میخانه زدند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.