۱۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰

کسی گوی سعادت از میان بُرد
که در عالم غم بیچارگان خورد

می عشرت منوش از جام گیتی
که باشد صاف اوهم درد وهم دُرد

تکلّف گر نباشد خوش توان زیست
تعلّق گر نباشد خوش توان مُرد

خوش آن عاشق که در کوی محبّت
به جانان جان ز روی شوق بسپرد

مشو ایمن زکید نفس بی باک
مدان هرگز چنان دشمن چنین خُرد

«وفایی» سر بلندی یافت زآنرو
که خود را همچو خاک راه بشمرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.