هوش مصنوعی:
این متن یک قصیده ستایشآمیز است که در آن شاعر به مدح و ستایش یک شخصیت برجسته (احتمالاً علی بن ابیطالب) میپردازد. شاعر بیان میکند که تمام اشعار و قصایدش تنها در مدح این شخصیت است و هیچ ممدوح دیگری را برنمیتابد. او همچنین به وفاداری خود به این شخصیت و اعتقادات مذهبیاش اشاره میکند و از خدمات و فضایل او تمجید مینماید.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم مذهبی و ادبی پیچیده است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال دشوار است. همچنین، برخی از اصطلاحات و اشارات تاریخی ممکن است برای گروههای سنی پایین نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۱۲۲ - در مدح افتخار الدین علی بن احمد
بشاعری پدر خویش را نه فرزندم
اگر نه معتقد مجلس خداوندم
سپهر جاه علی افتخار دین که ز فخر
چو شیعه مذهب خود را بران علی بندم
همه مناقب او گویم و مدایح او
بشاعری چو سخن بر سخن به پیوندم
قصیده باشد فرزندم شاعر و نخوهم
که جز بمدحت او باشد آنچه فرزندم
هر آن قصیده که آنرا جز او بود ممدوح
چو خوانده گشت بر این گریم و بر آن خندم
بچند روز که ماند است بنده پرور باش
که من ز سالی روزی بعمر خرسندم
بمهتری دگری نیست مثل و مانندت
بشعر اگر دگرانند مثل و مانندم
بخدمت تو در است اصل نیک بختی من
که از درخت ثنای تو برگ و برکندم
ستایش تو کنم خویشتن ستوده بوم
که رخت بخت بناجایگه نیفکندم
بشصت و هشت رسید است سال عمرم و هست
مه رسیده ز ره بستر و قزا کندم
بحق نان و نمک عاجزم ز نان و نمک
ز نان ایشان بر دل نمک پراکندم
بآرزو برسان تا بآرزو برسی
که من بخط شریف تو آرزومندم
بسان نخشب خطی نویس تا برسد
که من بخدمت صدر تو در سمرقندم
بشعر ترفند ار ترف بودم و ترخین
به پند و حکمت اکنون چو شکر و قندم
بپند و حکمت پیرانه سر بدولت تو
بود که محو شود شعرهای ترفندم
زپند و حکمت من باد سال عمر تو بیش
ز صد هزار فزون باد حکمت و پندم
بحسب گوئی سحر حلال در ره شعر
چنان نمایم کز نای و از دماوندم
بزند ماند طبعم جهنده آتش
عدوت سوخته بادا ز آتش زندم
بلند گوش خری میزنم که جو نخورد
به . . . ون خر سر خمخانه . . . ایه دربندم
اگر نه معتقد مجلس خداوندم
سپهر جاه علی افتخار دین که ز فخر
چو شیعه مذهب خود را بران علی بندم
همه مناقب او گویم و مدایح او
بشاعری چو سخن بر سخن به پیوندم
قصیده باشد فرزندم شاعر و نخوهم
که جز بمدحت او باشد آنچه فرزندم
هر آن قصیده که آنرا جز او بود ممدوح
چو خوانده گشت بر این گریم و بر آن خندم
بچند روز که ماند است بنده پرور باش
که من ز سالی روزی بعمر خرسندم
بمهتری دگری نیست مثل و مانندت
بشعر اگر دگرانند مثل و مانندم
بخدمت تو در است اصل نیک بختی من
که از درخت ثنای تو برگ و برکندم
ستایش تو کنم خویشتن ستوده بوم
که رخت بخت بناجایگه نیفکندم
بشصت و هشت رسید است سال عمرم و هست
مه رسیده ز ره بستر و قزا کندم
بحق نان و نمک عاجزم ز نان و نمک
ز نان ایشان بر دل نمک پراکندم
بآرزو برسان تا بآرزو برسی
که من بخط شریف تو آرزومندم
بسان نخشب خطی نویس تا برسد
که من بخدمت صدر تو در سمرقندم
بشعر ترفند ار ترف بودم و ترخین
به پند و حکمت اکنون چو شکر و قندم
بپند و حکمت پیرانه سر بدولت تو
بود که محو شود شعرهای ترفندم
زپند و حکمت من باد سال عمر تو بیش
ز صد هزار فزون باد حکمت و پندم
بحسب گوئی سحر حلال در ره شعر
چنان نمایم کز نای و از دماوندم
بزند ماند طبعم جهنده آتش
عدوت سوخته بادا ز آتش زندم
بلند گوش خری میزنم که جو نخورد
به . . . ون خر سر خمخانه . . . ایه دربندم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح مؤید الدین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳ - امام کیست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.