هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، به انتقاد از ظلم و بی‌عدالتی حاکمان و کج‌فهمی‌های جامعه می‌پردازد. شاعر از بی‌گناهانی که قربانی ظلم می‌شوند، امیدوارانی که ناامید می‌گردند، و عاشقانی که در دام معشوق گرفتار می‌شوند، سخن می‌گوید. همچنین، به ستایش عشق و رهبری معنوی اشاره دارد و از جفای بدخواهان شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق اجتماعی و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۴۸

نمی‌دانم چه آیین است کافر کج‌کلاهان را
که شیر دایه پندارند خون بی‌گناهان را

ز حاکم غافلی ظالم نمی‌دانی که می‌باید
غم امیدواران بیشتر امیدکاهان را

به شوخی‌های انصاف تو نازم در صف محشر
که دامن می‌دهد در دست مشتی دادخواهان را

ز اقبال بلند عشق بی‌طالع گمان دارم
که تسخیر سیه‌بختان کند مژگان سیاهان را

تو ای سرخیل خوبان چون به خال و خط کنم وصفت!
به تعریف دگر باید ستودن پادشاهان را

به ما بسیار ای بدخو جفا کردی و بد کردی
ازین بدتر جفا بایست کردن نیکخواهان را

رمیدن‌های عاشق در حقیقت دام معشوقست
به وحشت الفت دیگر بود جادونگاهان را

نگاه سرکشش را التفاتی با اسیران است
رعیّت‌پروری لازم بود شوکت پناهان را

به جهد خویش باید دست در دامان رهبر زد
چه می‌داند جرس درد دل گم کرده راهان را

به این بیچارگی‌ها دل همان در چاره می‌بندم
امید ساحل از دل کی رود کشتی تباهان را
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.