هوش مصنوعی: این متن شعری است که از عشق، غم و جنون سخن می‌گوید. شاعر از نگاه معشوق، رنج عشق و فتنه‌های آن می‌نالد و از جنون عشق به عنوان عاملی کافی برای نابودی عالم یاد می‌کند. همچنین، اشاره‌ای به فتنه‌انگیزی و رشک دارد و در نهایت، تغافل معشوق را به عنوان عاملی کشنده توصیف می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و روانی مانند عشق، غم و جنون است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است برای آنها سنگین باشد. همچنین، برخی اشارات مانند «قتل» یا «فتنه» نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارند.

شمارهٔ ۱۲۱

نی همین ناز تو تنها بهر قتل ما بس است
یک نگه از گوشة چشم تو عالم را بس است

دیده‌ام در گریة غم کیسه خالی کرده بود
آنقدر خون در دلم کردی که مدّت‌ها بس است

ما دل خود را به بوی زلف دلبر داده‌ایم
گر جنون مردست، عالم را همین سودا بس است

فتنه بهر کوهکن از سنگ پیدا می‌شود
رشک شیرین بعدازین بر صورت خارا بس است

حاجت آلایش دامان چندین غمزه نیست
یک تغافل کشتن فیّاض را تنها بس است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.