هوش مصنوعی: این شعر بیانگر اندوه و ناامیدی شاعر از زندگی و تقدیر است. او از تاریکی‌ها و تیره‌بختی‌های جهان سخن می‌گوید و احساس می‌کند که وجودش مانند مشتی غبار بی‌ارزش است. با این حال، اشاره‌ای به عشق و زیبایی نیز دارد و از رونق بهار و گلستان‌ها یاد می‌کند. در نهایت، شاعر به تسلیم در برابر سرنوشت و روزگار اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، فضای غمگین و ناامیدانه‌ی شعر برای سنین پایین مناسب نیست.

شمارهٔ ۱۲۲

اختر بی‌نور ما شمع مزار ما بس است
تیره‌بختی‌های عالم یادگار ما بس است

در وداع دوستان دیدیم شور رستخیز
ای قیامت زحمت مشت غبار ما بس است

صد گلستان داغ پروردیم در یک غنچه دل
عالمی را رونق فصل بهار ما بس است

در فن بی‌اعتباری شهرة عالم شدیم
این قدر در هر دو عالم اعتبار ما بس است

ای فلک با خود قرار ناامیدی داده‌ایم
بعد ازین آزار جان بیقرار ما بس است

تا فتند سررشتة تدبیرها در پیچ و تاب
یک گره از رشتة زلفی به کار ما بس است

سیر تبریزی هم از ایّام مهلت یافتیم
این قدر فیّاض مهر از روزگار ما بس است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.