۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۹

موسی اگر ندارد تاب نگاه دوست
گستاخ گو مرو به سوی جلوه‌گاه دوست

با خون صد شهید به میزان برابرست
خونی که صرف آبله گردد به راه دوست

ناز سپیده‌دم چه کشم، چون برآمدست
خورشید من ز مشرق زلف سیاه دوست

روز جزا اگر طلب خون خود کنم
عالم بود گواه من و من گواه دوست

فیّاض جرم بی‌گنهی قاتل تو شد
روز جزا بس است همین عذرخواه دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.